توی باشگاه آخرهای تمرینم در حالی که با شدت تمام ورزش می کردم , سرم رو بلند کردم و خودم رو از دور تو آینه دیدم , موهای کوتاهم به طرز قشنگی , فشن طور پریشان شده بود ... مثل مدل ها که پنکه ای طرفشون می گیرن تا موها از هم باز و افشان بشه.
موهام رو مرتب نکردم و حس خوبی هم داشتم از اون تصویر. نزدیک آینه که رفتم تمام اون تصویر فشن طور ناپدید و موهای وز کرده ام از عرق و ورزش بطرز زشت و هپلی وار تو ذوقم زد!
موهای نامرتبم من رو شبیه زن های "قرشمال محله" کرده بود که در کودکی تو کوچه ی مادربزرگم می دیدم و ازشون می ترسیدم.
بلافاصله موهام رو مرتب کردم و خنده ام گرفت به تصویری که از خودم مجسم کرده بودم !
نتيجه گيري اخلاقي: وقتی بدون عینک از فاصله ی دور به آینه نگاه می کنی هیچوقت به آن اعتماد نکن ؛)
پ.ن: قریشمال (قرشمال) محله , محله ای در بجنورد که خانواده های کولی و پر جمعیت در آنجا زندگی می کردن و اون قسمت از کوچه برای رفت و آمد ما بچه ها ممنوع بود.